صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

چهارشنبه ۰۱ شهريور ۱۴۰۲ - 23 August 2023
دلنوشته زائر راهیان نور شمالغرب؛
تبریز- قدم به قدم می روم، رزمندگان با چشمان گریه آلود از رشادت ها و شجاعت های رفقای شهیدشان روایت می‌کنند و دلم بی قرار به دشت نینوا می‌رود.
کد خبر: ۹۵۳۵۱۷۴
|
۰۱ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۸:۴۴

دلتنگ کربلا و اربعین ارباب هستم ،نشسته بودم هاج و واج از قاب تلویزیون زائرین پیاده‌ روی اربعین آقا عبدالله الحسین را با حسرت نگاه می کردم که یک لحظه صدای گوشی مرا به خودم آورد آقایم دعوتم کرده بود به سرزمین رشادت های فرزندان رشید این مرزو بوم.
آری اردوی راهیان نور شمال غرب و بازديد از مناطق عملیاتی.
پا جا پای شهدا می‌گذاشتم، شهدایی که خون جوانمردی شان وجب به وجب در خاک های مقدس سرزمین پهلوان مردان ایران قوی و همیشه سرافراز ریخته شده بود عجب حالی دارم بغض گلویم را گرفته است باید می دیدم با نگاه زینب وارانه.
راوی می‌گوید این شهدا علاوه بر اینکه گمنام هستند غریب هم هستند همچون اربابشان سه روز جلوی آفتاب مانده اند،امان از دل عمه جانم زینب سلام الله علیها.
حالا من مانده ام و یک دنیا سؤال
حس عجیبی است این شهیدان والا مقام خوب عاشورا را درک کرده بودند.
قدم به قدم می روم همرزمانشان با چشمان گریه آلود از رشادت ها و شجاعت های رفقای شهیدشان روایت می‌کنند و دلم بی قرار به دشت نینوا می‌رود.

خوب از اربابشان درس آموخته اند و خوب با نمره بیست از امتحان جوانمردی و مردانگی، ایثار، مقاومت و عزت، شرف پیروز شده و جلوی دشمنان اسلام و انقلاب سرخم نکردند و مرگ عزت مندانه را برگزیدند و برماست که همچون بانوی روایت گر کربلا حضرت زینب کبری سلام الله علیها سبک و سیره شهدا را روایت کنیم و در یک کلام؛ آنان که رفتند کار حسینی کردند و آنان که ماندند باید کار زینبی کنند.

ارسال نظرات