صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

وزارتخانه ها

محور مقاوت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

فرهنگی و هنری

صفحات داخلی

پنجشنبه ۰۱ تير ۱۴۰۲ - 22 June 2023
همیشه وقتی تقویم را ورق می زنم، دهه آخر شهریور ذهنم را سرمست از حلاوت دلپذیر سیب گلاب هایی می کند که روستائیان برایمان هدیه می دادند، همراه با لحظه های کودکی ام که در چمنزارهای رو به «حیدربابا» اما کمی دورتر، گوشه ای از خاطرات آن روز را شکل می داد.
کد خبر: ۸۵۶۹۶۹۲
|
۲۷ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۱

دورادور در پای همین کوه(حیدربابا) وقتی نسیم آرام از لابه لای درختان باغ جلوه انگیری می کرد گویی درختان تبریزی در برابر «حیدربابا» سماع عارفانه اش را به تماشا می کشید همچون مریدی که در برابر مرادش سرتعظیم فرو آورده باشد.

«حیدربابا» سمبل دلتنگی استاد شهریار که استاد با تمام عشق و از عمق جان دلبستگی اش را به آن به تصویر کشید، شکوهی که همه عاشقانه هایش را در خطاب به او به نجوا نشست و زمزمه کرد ولی من آن روز، کودکی هایم را در برابر آن میان باغ ها و چمنزارها به لحظات می بخشیدم غافل از این که شهریار کیست و در چنین روزهایی چشم بر این دنیا بسته است.

دنیایی که خود استاد خطاب به همین «حیدربابا»، آن را واهی و فانی عنوان می کند ولی «حیدربابا» برای شهریار دنیایی است که در بیت بیت اشعارش گویی همچون مصاحبی همراز و صمیمی با استاد زانو به زانو نشسته و استاد چه زیبا دلتنگی هایش را با او به زمزمه می نشیند.

و همین نکته است که شهریار، استاد ملک و ادب ایران زمین نام می گیرد و روز 27 شهریور سالروز درگذشتش به عنوان روز ملی شعر و ادب فارسی نام گذاری می شود، هر چند کسانی هستند که هرازگاهی از گوشه ای صدایشان را بلند می کنند که غیر از شهریار شاعر دیگری هم بود ولی نمی دانند آوازه شهریار به شعر او نیست به همه دردها و صمیمیت ها و به نگاه روشن و متعهد اوست که هم پای همه دلتنگی ها، با روزگار همراه شد، روزگاری که با شروع انقلاب، پستی و بلندی های زیادی را پشت سر گذاشت و استاد در کنار همین فراز و نشیب ها مقتدرانه ایستاد و دلتنگی هایش را صلا داد.

شهریار جدا از همه تعلقات دنیا، عشق را به ترسیم اشعارش تجلی بخشید، از شعر «علی ای همای رحمت» تا «سلام بر رزمندگان»، ولی در میان همه آن اشعار، شعری که بیشتر درنگ و تامل مي خواهد منظومه حیدرباباست که حلاوت و صمیمیت خاصی دارد به طوری که در هر بند آن گویی همه دانسته ها و نادانسته های دنیا را گوشزد می کند، همه دردها و دلتنگی ها را فریاد می زند چون نی جدا شده از نیستان، شعری که در آن استاد «حیدربابا» را با سوزی شاعرانه و حسی صمیمانه بلندتر و رفیع تر از سهند به اوج کشید و به ثبت جهانی رساند.

آن روز من کودکی هایم را در باغ های نزدیک «حیدربابا» با سوز نایی که پدربزرگم همراه با شعر «حیدربابا دنیا یالان دنیادی و ...» داشت، مزمزه می کردم، و امروز دلتنگی آن روزها را کنار دیوارهای کاه گلی روستای نزدیک همان «حیدربابا» به مویه می نشینم همچون بغضی که کبوترانه در حصار حنجره این سو و آن سو می پرد.

رقیه غلامی



ارسال نظرات