خبرهای داغ:
به یاد استاد شهریار؛

شهریار، استاد ملک و ادب ایران زمین

همیشه وقتی تقویم را ورق می زنم، دهه آخر شهریور ذهنم را سرمست از حلاوت دلپذیر سیب گلاب هایی می کند که روستائیان برایمان هدیه می دادند، همراه با لحظه های کودکی ام که در چمنزارهای رو به «حیدربابا» اما کمی دورتر، گوشه ای از خاطرات آن روز را شکل می داد.
کد خبر: ۸۵۶۹۶۹۲
|
۲۷ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۱

دورادور در پای همین کوه(حیدربابا) وقتی نسیم آرام از لابه لای درختان باغ جلوه انگیری می کرد گویی درختان تبریزی در برابر «حیدربابا» سماع عارفانه اش را به تماشا می کشید همچون مریدی که در برابر مرادش سرتعظیم فرو آورده باشد.

«حیدربابا» سمبل دلتنگی استاد شهریار که استاد با تمام عشق و از عمق جان دلبستگی اش را به آن به تصویر کشید، شکوهی که همه عاشقانه هایش را در خطاب به او به نجوا نشست و زمزمه کرد ولی من آن روز، کودکی هایم را در برابر آن میان باغ ها و چمنزارها به لحظات می بخشیدم غافل از این که شهریار کیست و در چنین روزهایی چشم بر این دنیا بسته است.

دنیایی که خود استاد خطاب به همین «حیدربابا»، آن را واهی و فانی عنوان می کند ولی «حیدربابا» برای شهریار دنیایی است که در بیت بیت اشعارش گویی همچون مصاحبی همراز و صمیمی با استاد زانو به زانو نشسته و استاد چه زیبا دلتنگی هایش را با او به زمزمه می نشیند.

و همین نکته است که شهریار، استاد ملک و ادب ایران زمین نام می گیرد و روز 27 شهریور سالروز درگذشتش به عنوان روز ملی شعر و ادب فارسی نام گذاری می شود، هر چند کسانی هستند که هرازگاهی از گوشه ای صدایشان را بلند می کنند که غیر از شهریار شاعر دیگری هم بود ولی نمی دانند آوازه شهریار به شعر او نیست به همه دردها و صمیمیت ها و به نگاه روشن و متعهد اوست که هم پای همه دلتنگی ها، با روزگار همراه شد، روزگاری که با شروع انقلاب، پستی و بلندی های زیادی را پشت سر گذاشت و استاد در کنار همین فراز و نشیب ها مقتدرانه ایستاد و دلتنگی هایش را صلا داد.

شهریار جدا از همه تعلقات دنیا، عشق را به ترسیم اشعارش تجلی بخشید، از شعر «علی ای همای رحمت» تا «سلام بر رزمندگان»، ولی در میان همه آن اشعار، شعری که بیشتر درنگ و تامل مي خواهد منظومه حیدرباباست که حلاوت و صمیمیت خاصی دارد به طوری که در هر بند آن گویی همه دانسته ها و نادانسته های دنیا را گوشزد می کند، همه دردها و دلتنگی ها را فریاد می زند چون نی جدا شده از نیستان، شعری که در آن استاد «حیدربابا» را با سوزی شاعرانه و حسی صمیمانه بلندتر و رفیع تر از سهند به اوج کشید و به ثبت جهانی رساند.

آن روز من کودکی هایم را در باغ های نزدیک «حیدربابا» با سوز نایی که پدربزرگم همراه با شعر «حیدربابا دنیا یالان دنیادی و ...» داشت، مزمزه می کردم، و امروز دلتنگی آن روزها را کنار دیوارهای کاه گلی روستای نزدیک همان «حیدربابا» به مویه می نشینم همچون بغضی که کبوترانه در حصار حنجره این سو و آن سو می پرد.

رقیه غلامی



ارسال نظرات
پر بیننده ها