به بهانه سی و سومین سالگرد شهید:

در خط امام که همان خط قرآن است حرکت کنیم/حجاب اسلامی داشته باشید و آن را به همه گوشزد نمایید

نفس خود را تحت فشار قرار دهیم و خودمان را با سختی‌های جامعه وفق دهیم، دوستی‌های این دنیا مبادا موجب غفلت‌مان گردد و در صف غافلین قرار گیریم...
کد خبر: ۹۲۱۰۲۹۴
|
۰۲ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۷:۰۳

اشاره: اول دی ماه ،سالروز شهادت سردار رشید اسلام حاج یدالله کلهر بود، به همین مناسبت خلاصه ای از زندگینامه این شهید عزیز را تقدیم شما عزیزان می کنیم:

در خط امام که همان خط قرآن است حرکت کنیم/حجاب اسلامی داشته باشید و آن را به همه گوشزد نمایید

 

شهید یدالله کلهر، در سال ۱۳۳۳ شمسی در روستای “بابا سلمان”، از توابع شهریار کرج، در خانواده‌ای مذهبی و بسیار مومن پسری به‌دنیا آمد که نام او را “یدالله” گذاشتند؛ یدالله کلهر چون قرار بود که در عرصه‌ای به پهنای دشت کربلا بار دیگر به یاری حسین زمان خود بشتابد و دستی باشد در میان هزاران هزار دست که به یاری دین خدا و خمینی کبیر آمدند.
چگونگی تولد و آغاز زندگی پرثمرش را از زبان پدر بزرگوارش بشنویم که می‌گوید: «در سال ۱۳۳۳ به دنیا آمد. کودک در میان حیاط و زیر آسمان آبی و زلال پا به دنیا گذاشت. پاکی و صفای روح بزرگش از همان موقع احساس می‌شد. زمانی‌که به‌دنیا آمد، گوشه گوش راستش کمی بریده بود. وقتی کودک را در آغوش پدرم گذاشتم، با دیدن گوش او گفت: این پسر در آینده برای کشورش کاری می‌کند. یا پهلوان می‌شود یا شجاعت و رشادتی ستودنی از خود نشان می‌دهد. یدالله از کودکی بچه‌ایی ساکت، مؤدب و بسیار جدی بود. وقتی عقلش رسید خواندن نماز را شروع کرد. از همان کودکی در صف آخر جماعت نماز می‌خواند.

در خط امام که همان خط قرآن است حرکت کنیم/حجاب اسلامی داشته باشید و آن را به همه گوشزد نمایید


ما به‌طور دست‌جمعی با برادرانم زندگی می‌کردیم و یدالله از همه برادرزاده‌هایم قوی‌تر بود؛ اما با تمام قدرت جسمی و نیرومندی، اخلاقی پهلوانی و اسلامی داشت. هیچ وقت به ضعیف‌تر از خودش زور نمی‌گفت. همیشه از بچه‌های ضعیف دفاع می‌کرد و مواظب آنان بود. یدالله خیلی کوچک‌تر از آن بود که معنای میهمان و میهمان‌نوازی را بداند؛ اما هنوز مدرسه نمی‌رفت که بیشتر ظهرها دوستانش را با خبر به سر سفره می‌آورد. یدالله بسیار بخشنده و مهربان بود. چون ما در روستا زندگی می‌کردیم، یدالله شاداب پرانرژی و بسیار فعال تربیت شد و رشد کرد. از همان کودکی در کارهای دامداری به ما کمک می‌کرد. بسیار زرنگ و کاری بود. از همان بچگی یادم می‌آید که شجاع و نترس بود. در بازی‌ها میان بچه‌ها محبوب بود و همه به او علاقه داشتند. با همه شادابی و فعال بودن هرگز ندیدم با کسی دعوا و درگیری داشته باشد و این یکی از خصوصیت‌های مشخص این شهید بود. هر کس به دنبالش می‌آمد و می‌گفت برای ورزش برویم، می‌گفت: یا علی. خلاصه هیچ وقت از ورزش و بازی روی‌گردان نبود. اما با این همه خیلی پرحوصله و پر دل بود.

در خط امام که همان خط قرآن است حرکت کنیم/حجاب اسلامی داشته باشید و آن را به همه گوشزد نمایید


یدالله دوران دبستان را در روستا گذراند. سپس برای ادامه تحصیل به شهریار علیشاه عوض رفت و تا کلاس نهم درس خواند و بعد به‌خاطر مشکلات راه و دوری مدرسه به تحصیل ادامه نداد. در دوران تحصیل همیشه درسش خوب و جزو شاگردان ممتاز بود.»
یدالله پس از ترک تحصیل در یک تانکرسازی مشغول کار می‌شود. وی در سال ۱۳۵۱ همراه یکی از دوستانش در کار برق و سیم‌کشی ساختمان وارد می‌شود و در شهر اصفهان یک پروژه بزرگ برق‌کشی را با موفقیت در اسرع وقت به پایان می‌رساند. در سال ۱۳۵۳ مدتی به جوشکاری می‌پردازد و همان سال به سربازی اعزام می‌شود. وی چندین‌بار از سربازی فرار می‌کند و سرانجام دوره آموزش خود را در ارومیه و بقیه سربازی‌اش را در شاهپور می‌گذراند.

در خط امام که همان خط قرآن است حرکت کنیم/حجاب اسلامی داشته باشید و آن را به همه گوشزد نمایید

 

 

فعالیت‌های انقلابی شهید پیش از پیروزی نهضت

از آن‌جا که خانواده‌اش پیش از انقلاب اسلامی با شخصیت حضرت امام(ره) آشنا بوده و از معظم‌له تقلید می‌کردند، او هم رساله و برخی کتاب‌های ایشان را مطالعه می‌کند و با افکار و اندیشه‌های ایشان آشنا می‌شود.
وی دوستان سرباز خود را جمع کرده، به روشنگری می‌پردازد و ماهیت رژیم را برای آنان آشکار می‌کند.
در سال ۱۳۵۵ سربازی را تمام کرده و پس از بازگشت از سربازی دوباره به کارهای برق و سیم‌کشی ساختمان مشغول می‌شود. مدتی هم به آهنگری و جوشکاری می‌پردازد.
یدالله با شروع جرقه‌های انقلاب اسلامی وارد عرصه سیاسی می‌شود. جوانان محل را جمع کرده درباره حضرت امام و انقلاب برای آنان صحبت می‌کند. وی نخستین کسی بود که در مسجد “بابا سلمان” تکبیر و شعار مرگ بر شاه سر می‌دهد و مردم را به مبارزه علیه شاه ترغیب می‌نماید. مدتی از سوی پاسگاه شهریار مورد تعقیب قرار می‌گیرد.
با هوشیاری تمام فعالیت‌هایش را گسترش می‌دهد و هر روز بچه‌های محل را جمع می‌کند و با آنان شعارهای تند انقلابی از جمله شعارهای مرگ بر شاه را سر می‌دهند. او فعالانه در اغلب صحنه‌های انقلاب اسلامی حضور می‌یابد و در روزهای پیروزی انقلاب برای فعالیت بهتر و بیشتر راهی تهران می‌شود. در راهپیمایی‌ها حضور جدی می‌یابد. در ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ هنگام تصرف پادگان “باغشاه” از ناحیه پا تیر می‌خورد و مجروح می‌شود و چند روز در بیمارستان بستری می‌گردد.

فعالیت‌های شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی

پس از پیروزی انقلاب شکوه‌مند اسلامی، فعالانه در مسائل انتظامی و امنیتی در کرج فعالیت می‌کند. وی از جمله بنیان‌گذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منطقه کرج به‌شمار می‌رود. در فروردین ماه ۱۳۵۸ به‌دنبال تحرکات ضد انقلاب در کردستان به سرپرستی یک گروه عازم آن‌جا می‌شود و مدتی به نبرد علیه ضد انقلاب می‌پردازد.

فعالیت‌های شهید در دوران دفاع مقدس

او که پاسداری پاکباخته و فدایی انقلاب بود، پس از شروع جنگ تحمیلی گروهی از پاسداران سپاه کرج را ساماندهی کرده، با پذیرفتن فرماندهی آن‌ها راهی جبهه‌های “سرپل ذهاب” و “گیلان‌غرب” می‌شود و این جمع مدتی در آن جبهه علیه دشمن بعثی عراق به مقابله می‌پردازند. وی در آزادسازی گیلان‌غرب ایثار و شهامت بالایی از خود بروز می‌دهد و توانمندی نظامی خود را به نمایش می‌گذارد.
او پس از مدتی جنگیدن در جبهه‌های غرب و پس از آزادی گیلان‌غرب، به جبهه‌های جنوب اعزام می‌شود و با نیروهای خود در جبهه آبادان مستقر می‌گردد و در حساس‌ترین شرایط، آبادان را همراه دیگر نیروهای مردمی از سقوط و اشغال نجات می‌دهد. فرماندهان خیلی زود به توانمندی نظامی و لیاقت شهید کلهر پی می‌برند و از استعداد وی در مسئولیت‌های مختلف بهره می‌گیرند. شهید کلهر در تشکیل “تیپ المهدی” نقش اساسی ایفا می‌کند و خود به‌عنوان جانشین فرماندهی آن برگزیده می‌شود.
کلهر از زمانی که وارد جنگ می‌شود در اکثر عملیات‌ها با مسئولیت بالا و هدایت نیرو و فرماندهی محور وارد عمل می‌گردد و بارها در جبهه مجروح می‌شود. در عملیات “فتح‌المبین” به‌عنوان خط‌شکن حماسه می‌آفریند و در منطقه “ام‌الرصاص” جراحت سختی برمی‌دارد.
اما او کسی نبود که از پای بیفتد و به بهانه جراحت پای از جبهه بکشد. یک کلیه‌اش را از دست می‌دهد و یک دستش بر اثر ترکش عملاً از کار می‌افتد. جای جای بدنش ترکش می‌نشیند ولی او که عاشق جبهه و بسیجیان بود، آنان را ترک نمی‌کند.
او در سال ۱۳۶۱ یک دوره فشرده تخریب و مربی‌گری را در پادگان امام حسین(ع) می‌گذراند. در اردیبهشت ماه ۱۳۶۳ همراه گروهی به “سوریه” و “لبنان” اعزام می‌شود و جبهه‌های مختلف لبنان از جمله بلندی‌های جولان را بازدید می‌کند. پس از بازگشت از لبنان به جبهه‌های جنوب باز می‌گردد.
کلهر در عملیات “فتح‌المبین” با مسئولیت معاونت تیپ وارد عمل می‌شود و در محور فکه و تنگه رقابیه حماسه می‌آفریند. پیش از تشکیل تیپ المهدی(ع) وی در طرح، برنامه و هدایت عملیات‌ها نقش مؤثر و به‌سزایی ایفا می‌کند. پس از شرکت فعال در عملیات “رمضان” در لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) به‌عنوان جانشین لشگر منصوب شده و با این مسئولیت در عملیات “والفجر مقدماتی” و “الفجر ۱” حضوری تعیین‌کننده می‌یابد.
او در عملیات “والفجر ۸” وارد عمل می‌شود و به‌عنوان فرمانده به هدایت نیروها می‌پردازد. او در این عملیات به‌سختی مجروح می‌شود به‌طوری که به‌خاطر مداوا حدود یک سال در بیمارستان بستری می‌گردد. هنوز بهبود نیافته، به جبهه‌های نبرد می‌شتابد و در عملیات “کربلای ۴” و “کربلای ۵” حضوری چشمگیر و حماسی می‌یابد.

نحوه شهادت

شهید کلهر که چمدانی پر از شکوفه‌های یاس تقوا همراه داشت و برای ملاقات و ضیافت با شکوه عشق لحظه‌شماری می‌کرد، عاقبت در “شلمچه” کارت سبز دعوت در میهمانی کروبیان را دریافت کرد. و در اول دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات “کربلای ۵” در منطقه شلمچه درحالی که برای شرکت در جلسه عازم پشت جبهه بود، تذکره عبور و معراج به عالم ملکوت را گرفت و از شرکت در جلسه زمینیان باز ماند و بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید.

 

 خاطراتی از همرزمان شهید

یکی از همرزمان شهید کلهر با روایت خاطره‌ای به بخشش این فرمانده شهید اشاره می‌کند و می‌گوید: یکی از رزمنده‌ها می‌خواست به خواستگاری برود. به حاج یدالله گفت که همراهش برود. خانواده دختر از وضعیت مالی پسر پرسیدند. داماد جواب داده بود که حقوقش فلان قدر است و خانه ندارد. پدر و مادر دختر، خانه‌دار بودن پسر برایشان بسیارمهم بوده، آن قدر که تصمیم داشتند جواب رد بدهند. حاج یدالله در آن موقع گفته بود: «آقا داماد ما خانه دارد. اگه مشکل فقط خانه است باید عرض کنم که خانه دارد. دیگر جز این مشکلی نیست؟» پسر برگشت رو به حاج یدالله کرد و گفت: «حاجی من که خانه ندارم!» این فرمانده با جدیت گفت:«ساکت! همین که من می‌گویم. می‌گویم خانه داری، یعنی داری.همین.» خانواده دختر رضایت دادند و قرارهای بعدی را گذاشتند. از آنجا که آمدند بیرون داماد از حاجی پرسیده بود:« حالا شما خالی بستی و به خیر گذشت. ولی چند وقت دیگر که گندش درآمد چه؟» او هم گفته بود:«چه کسی می‌گوید دروغ گفته‌ام؟ اسمت توی قرعه کشی‌ خانه‌های سازمانی سپاه درآمده است.»

همه چیز که به خوشی تمام شد، خواستگار فهمید که قرعه به اسم خود حاج یدالله کلهر درآمده بود.

برادر سردار کلهر می‌گوید: در عملیات «کربلای 5» دوست و هم‌رزم صمیمی شهید کلهر به نام «سیدحسن میررضی» به شهادت رسید، این شهادت برای شهید کلهر خیلی سنگین تمام شد. از آنجا که ارتباط بسیار نزدیک و صمیمی با هم داشتند، برادرم بی‌تابی می‌کرد و در همان منطقه عملیات داخل نفربر رفته بود و با حزن و اندوه و غم از دست دادن یار نزدیک خود گریه می‌کرد. رفقا و دوستان هرچه اصرار کردند او آرام نمی‌شد. تا این‌که حاج آقا (شهید میثمی) او را می‌بیند، به طرفش می‌رود و در گوش وی قدری صحبت می‌کند. کلهر بلافاصله گریه‌اش قطع می‌شود و تبسم می‌کند. پس از این‌که شهید میثمی می‌رود،دوستان جویای موضوع می‌شوند. برادرم می‌گوید که ایشان در گوش من همان حرفی را گفتند که حضرت رسول اکرم(ص) به حضرت زهرا(س) گفتند و دیری نپایید که همین موضوع به واقعیت پیوست و در مرحله بعد عملیات «کربلای 5» یعنی روزاول بهمن‌ماه 1365 در منطقه شلمچه، کلهر به همرزمان شهیدش پیوست.

در مراسم وداع با پیکر شهید کلهر در «اردوگاه کوثر» که در 10 کیلومتری سوسنگرد، در آن ساعاتی که شهید کلهر را در حسینیه اردوگاه تشییع می‌کردند، برای نخستین و آخرین بار، چادرهای اردوگاه مورد هجوم نزدیک به 25 فروند هواپیمای دشمن قرار گرفت و به برکت خون شهید، باعث شد که هیچ کس در چادر نباشد و گرنه تعداد زیادی از رزمندگان به شهادت می‌رسیدند.

 

 

وصیت‌نامه شهید

 
وصیت‌نامه شهید
«بسم رب الشهدا و الصدیقین


من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فانادیته

با سلام و درود بر محمد (ص) و امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی رهبر بزرگ تمامی مسلمین و مستضعفین جهان، رهبری که تمامی ما را از منجلاب خواری و ذلت بیرون کشیده و به راه راست هدایتمان کرد و نوری شد در تاریکی راه که بتوانیم حرکت خودمان را از تمام راه‌های انحرافی بازداریم و در راه مستقیم که همان «الله» می‌باشد، حرکت خود را ادامه دهیم و با این راهنمایی امام عزیزمان بود که راه خود را پیدا و انتخاب کردم تا بتوانم جبران زمان جاهلیت خود را بکنم.

خدایا شاهد باش که از تمامی مظاهر مادی دنیا بریدم تا بیشتر به تو نزدیک شوم و به تو بپیوندم. خدایا من خواهان شهادتم، نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شده‌ام و یا خواسته باشم خود را از دست این سختی‌ها و نابسامانی‌های دنیوی خلاص سازم، بلکه می‌خواهم گناهان زیادی را که انجام داده‌ام به وسیله رنج کشیدن در راه تو و دادن چند قطره خون ناقابلم به خاطر تو پاک گردد.

می‌خواهم شهید شوم تا اگر زنده‌ام، موجودی نباشم که جلوگیری از رشد دیگران شوم تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران نماید و نهال کوچکی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری کند. می‌خواهم شهید شوم تا خونم به سرور شهیدان حسین(ع) گواهی دهد که من مانند مردم کوفه نیستم و رهرو راهش بوده‌ام.

ای بهتر از همه دوست‌ها و یارها! مرا دریاب. ای معشوقم! مرا نزد خویش بخوان، من انسانی گنهکار و روسیاه هستم، مرا فراخوان که دیگر نمی‌توانم صبر کنم و صبرم به پایان رسیده است. و چه سخت و ناگوار است بین دوستان صمیمی جدایی می‌افتد و چه سخت است آن زمانی که یک رهرو به مقصدش برسد و دیگری مثل من به مقصد خویش نرسد. بارالها خودت این سختی‌ها را از دوش من بردار.

پدر عزیزم مرا ببخش که فرزند خوبی برایت نبودم و از من راضی باش تا خدا هم از من خشنود گردد و مرا بیامرزد. امیدوارم بتوانم با تقدیم خون ناچیز و جسم ضعیف خود به اسلام و قرآن رضایت خدا و شما را فراهم کنم. صبور باش و مبادا بی‌صبری و گریه کنی و تو مادر مهربانم در شهادتم گریه نکن. افتخار کن و شجاع باش و به دیگر مادران شهدا بیشتر سربزن و به آنها دلداری بده و اگر خواستی گریه هم بکنی بر سیدالشهدا حسین بن علی(ع) گریه کن نه بر من.

همسر خوبم می‌دانم که همسر خوبی برایت نبودم و از روز اول ازدواج پیش شما نتوانستم بمانم و حتی شاید بگویم هنوز نتوانستیم درست همدیگر را بشناسیم. به هر حال شما مرا حلال کن و امیدوارم بتوانی در مقابل تمام سختی‌ها چون کوهی استوار و مقاوم باشی و استاد خوبی برای تنها دخترم مریم که هنوز هم پدر خود را به خوبی نمی‌شناسد. مریم را طوری بزرگ و تربیت کن که در آینده زنی مسلمان و متعهد و لایق برای اسلام و جامعه اسلامی باشد.

برادر عزیزم مرا ببخش که برادر خوب و لایقی برایت نبودم و باعث سرافکندگی تو بودم ولی مرا حلال کن و امیدوارم همیشه در راه رسیدن به اهداف اسلام و قرآن موفق باشی و شما خواهران مهربانم، زینب‌گونه باشید و مانند زینب پیام شهدا و برادر کوچک خود را به همه جا برسانید و مبادا گریه کنید که دشمن از این گریه کردن‌ها خوشحال خواهد شد و حجاب اسلامی داشته باشید و آن را به همه گوشزد نمایید.

اما پیامی به تمام دوستان و برادران و آشنایان؛ روی مسائل اسلامی بیشتر تأکید کنید و همیشه در فکر رشد دیگران و خود باشید و سعی همگی بر این باشد که بیشتر به یاد خدا باشیم و رابطه خودمان را با او نزدیک‌تر کنیم. نفس خود را تحت فشار قرار دهیم و خودمان را با سختی‌های جامعه وفق دهیم، دوستی‌های این دنیا مبادا موجب غفلت‌مان گردد و در صف غافلین قرار گیریم. در خط امام که همان خط قرآن است حرکت کنیم و خارج نشویم و همیشه پشتیبان امام عزیزمان باشیم.

در آخر از تمام برادران و آشنایان برایم حلالیت بطلبید تا گناهانم کمتر شود. ضمناً از پول ماشین مبلغ ۴۵ هزار تومان به حساب جنگ بریزید و مبلغ ۱۰ هزار تومان بابت روزه و نماز قضا بدهید تا ادا شود. ضمناً مرا در امامزاده محمد کرج دفن نمایید. ضمناً خمس دارایی مرا که مبلغ ۶۳۰۰ تومان می‌باشد بپردازید، بعداً خرج نمایید. پول ماشین نیز پیش احمد خیری در کرج می‌باشد و درست نمی‌دانم مبلغی به جابر و … بدهکار هستم، خودش می‌داند، بپردازید.

التماس دعا
یداله کلهر
۶۲/۱/۱۸
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

 

 

ارسال نظرات