به بهانه زادروز زینب کبری؛

برشی کوتاه از زندگی یک پرستار در جنگ

خبرگزاری بسیج: تقویم هشت سال دفاع مقدس را وقتی خوب ورق می زنیم، روزی را در آن نمی یابیم که بی تشابه به حادثه کربلا و روز عاشورا نباشد چراکه مردم سرزمین اسلامی مان در دفاع از مرز و بوم و ارزش های خود به تاسی از قیام امام حسین(ع) و نهضت عاشورا برگ های زرینی را در تاریخ انقلاب اسلامی آفریدند.
کد خبر: ۸۵۰۰۶۵۵
|
۰۴ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴:۰۳

اگر آن روزها دلاورمردان و جوانان برومند امام حسین(ع)، ابوالفضل(ع)، علی اکبر(ع) و قاسم(ع) را الگو قرار دادند، زنان ایران اسلامی نیز با سرمشق گرفتن از شیرزن کربلا، حضرت زینب کبری(س) در کسوت پرستاری، امدادگری و پشتیبانی نقش آفرین بودند چنانکه امروز این زنان حرف های ناگفته بسیاری از آن دوران دارند و همین موضوع در آستانه زادروز خجسته حضرت زینب(س)، بانوی صبور کربلا، بهانه ای شد برای خبرنگاران خبرگزاری بسیج تا با یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس دیدار و گفتگویی از نزدیک داشته باشند.

زهرا حسین زاده، پرستاری که در بیش از 10 عملیات حضوری فعال داشته است و آنچه می خوانید برشی کوتاه از حضور وی در دوران دفاع مقدس است که در فرصتی اندک توانستیم از زبان این بانو بشنویم؛



چه انگیزه ای باعث شد به جبهه بروید

اوایل جنگ در بیمارستان شهید معیری تهران کار می کردم و عضو انجمن اسلامی هم بودم، رئیس بیمارستان از علاقه ام نسبت به رفتن جبهه باخبر بود و همین موضوع باعث شد که پنجم مهر به آبادان برویم چراکه قرار بود در نخستین عملیات جنوب(ثامن الائمه) آنجا باشیم.

در کدام منطقه و بیمارستان فعالیت می کردید

با 12 نفر متشکل از پزشک، پرستار و .... که اغلب زن بودیم راهي آبادان شديم، به خاطر شرایط آن روزها هتلی را تبدیل به بیمارستان کرده بودند و به همین علت امکانات اتاق عمل، وسایل و داروی کافی برای مجروحانی که از چند ناحیه زخمی شده و خونریزی داشتند، وجود نداشت و از طرفی كم بودن نیروی انساني موجب شده بود به تنهایی با چند متخصص کار کنم.

از اینکه در منطقه بودید احساس ترس و خطر نداشتید

ترس برایمان معنا نداشت، یادم است روزی که در حال جراحی بودیم موشکی از سقف اتاق عمل وارد راهرو شده و با عبور از راهرو در انتها به رزمنده ای اصابت كرده و او را شهید کرد اما ما با این وجود مشغول کار خود بودیم و این اتفاق به خاطر نزدیک بودن به پالایشگاه بارها روی می داد.


امدادهای غیبی و معجزه در جبهه همیشه یاری گر رزمندگان بود، مصداق آن تصرف سایت 5 دشمن بود، این سایت به قدری محکم و مجهز به امکانات و رادار بود و از سويی هموار بودن مسير منتهي به آن امكان استتار را از نيروهاي خودي گرفته و دسترسی به اين سايت را غیرممکن ساخته بود و دشمن مدام از آنجا، منطقه را مورد هدف قرار می داد اما به یاری خدا و شن هايی كه مامور او بودند، نيروهاي عراقي به عقب رانده شده و در عملیات فتح المبین این سایت به دست رزمندگان افتاد. زخمی های این عملیات به قدری زیاد بود که حیاط، پله ها و راهروهای بیمارستان هم پر از مجروح بود و پرستار کم، با گزارشی که به وزیر بهداشت وقت در این خصوص ارسال شد فورا به منطقه پرستار اعزام و نقاهتگاهی کنار باند هواپیما بنا کردند. علاوه بر آن در اهواز هم نقاهتگاه های بزرگی زدند اما بیشتر از ظرفیت آنها مجروح بستری می کردیم به طوری که خواب و خوراک را از ما گرفته بود.

از دوران دفاع مقدس خاطره ای شیرین هم دارید

بهترین و زیباترین خاطره ام مربوط به آزادی خرمشهر است، نذر کرده بودم اگر خرمشهر آزاد شود شیرینی پخش کنم، وقتی خرمشهر آزاد شد از راننده آمبولانسی خواستم شیرینی بگیرد تا در بیمارستان پخش کنیم اما آن روز، در هیچکدام از قنادی های شهر شیرینی نمانده بود و ایشان به سختی توانسته بود یک جعبه شیرینی بگیرد.

تا کی در منطقه بودید

تا سال 65 در جبهه بودم اما هرگز لحظه ای خستگی و پشیمانی حس نکردم چراکه مجروحان با وجود جراحت شدیدی که داشتند هرگز راضی نمی شدند به بیمارستان های مجهز منتقل شوند و با بهبودی کمی که می یافتند دوباره به جبهه برمی گشتند و این کار آنها و لطفی که داشتند به ما انرژی می داد.

رقیه غلامی
ارسال نظرات
آخرین اخبار