خبرهای داغ:
سردار مسجدی:

سختی‎ها هرگز باعث عقب‎نشینی از خط مقدم جبهه نشد

این رزمنده دفاع مقدس با بیان اینکه باید ایستادگی و مقاومت را از رزمندگان دوران دفاع مقدس آموخت، گفت: با اینکه در جنگ امکانات کمی داشتیم و با سختی‎هایی زیادی همچون گرسنگی و تشنگی مواجه بودیم اما این سختی ها دلیلی برای عقب‎نشینی از خط مقدم نشد.
کد خبر: ۸۵۹۳۸۳۱
|
۲۳ آبان ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۴
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج، سردار ابوالفضل مسجدی از پیشکسوتان حوزه دفاع مقدس، صحبت های خود را با خاطره ای را از همان اوایل دوران دفاع مقدس و جنگ آغاز کرد و گفت:زمانی که من وارد جنگ شدم درگیری ها در کردستان بالا گرفته بود. یادم می آید در غرب کشور با گروه های ضد انقلاب و منافقین درگیر بودیم. اولین جبهه ای که بعد از کردستان حضور پیدا کرده بودم جبهه های غرب کشور از جمله سر پل ذهاب بود و با توجه به اینکه آموزش های لازم را ندیده بودیم تنها چیزی که یاد گرفته بودم، کندن چاله و رفتن به درون آن برای پناه گرفتن بود. امکانات کمی داشتیم و با سختی زیادی روز ها را پشت سر میگذاشتیم.

وی ادامه داد: به دلیل اینکه سن و سال کمی داشتیم و آموزش های لازم را ندیده بودیم مهمترین کار ما این بود که یک چاله حفر میکردیم و از آن ها به عنوان سنگر استفاده میکردیم. بارندگی های غرب کشور شروع شده بود و در بعضی مواقع تا زانو در گل و لای فرو می رفتیم و برخی از رزمنده ها تا صبح تو این وضعیت بودند. برخی از بچه ها دچار پیری زودرس شده بودند به اندازه ای که این پاها چروک شده بودند اما همچنان مقاومت می کردند.

وی تصریح کرد: به دلیل کمبود امکانات، زمانی که کمی گردو غباربه درون سلاح هایمان نفوذ پیدا میکرد دیگر شلیک کردن با آن امکانپذیر نبود.من واکثر بچه ها اسلحه ای که در اختیار داشتیم کالیبر 50 بود که در مقابل دشمن از آن استفاده می کردیم که بخاطر خرابی و نبود امکانات، برخی قسمت هایش مثلا به جای پایه فلزی چوب استفاده می کردیم و برخی قسمت های دیگرش را با سیم و میخ درست کرده بودیم.خلاصه این کالیبر50 سلاح دفاعی ما در مقابل دشمن بود و مثل جانمان مواظبش بودیم تا خراب نشود.

غذا را با پیتهای روغن برایمان می آوردند

این رزمنده دفاع مقدس ادامه خاطراتش را این گونه بیان کرد: در بحث غذا، به یاد دارم که یک وانت می آمد و یکی از این پیت های 17 کیلویی روغن که داخلش برنج ریخته بود را به ما می داد. ما می دانستیم در چه ساعتی پیت غذا را برایمان می آورند و هر روز دو نفر از بچه ها ماموریت داشتتند که پیاده در ارتفاعات در حدود یک ساعت بروند و این ظرف غذا را تحویل بگیرند.

وی ادامه داد:یک روز نوبت من و یکی از دوستانم به نام "مهدی حصیری" شد که بریم و پیت غذا رو بیاریم. در مسیر برگشت به دلیل ناهوار بودن زیر پای مهدی خالی شد و باهم زمین خوردیم و پیت غذا برگشت و تمام برنج به روی جایی ریخت که در گذشته محل عبور گوسفندها بود.خدا رحمت کند شهید مهدی حصاری را، این شهید بزرگوار یک نگاهی به من کرد منم یک نگاهی به او کردم و بی اختیار خندیم .

این رزمنده دفاع مقدس گفت: منظورم از نقل این خاطرات، سختی ها و حوادثی است که بر رزمندگان گذشته است. آن روزها، دوران سختی بود. مشکلات زیادی در خط مقدم برای ما اتفاق می افتاد و آنقدر شرایط برای بچه ها سخت بود که وقتی برای استراحت ما را به پادگان ابوذر سر پل ذهاب آوردند، این پادگان یک پادگان متروکه بود و به قدری لذت برده بودیم که من گفتم خدایا اگر بهشت تو به این زیبایست من حاضرم برای آن شهید شوم. واقعا در منطقه خیلی به بچه ها سخت گذشته بود.

وی افزود: اما این بچه ها این سختی ها رو تحمل کرده بودند و به روی فرماندهان خود نیاوردند چون امر، امر ولایت بود. یک تکلیف بود و با توجه به اینکه بر اساس تکلیف آمده بودند تمام این مشکلات و سختی ها را تحمل می کردند، و این یک فرهنگ شده بود.

برادری و اخوت در بین رزمنده ها

سردار مسجدی در ادامه تاکید کرد: این نوع زندگی،این نوع مراودات این نوع برادری و اخوت بین رزمندها به یک فرهنگ تبدیل شده بود. رزمندگان هوای همدیگر را داشتند و حقیقتا از برادر به هم نزدیکتر بودند.نقل می کنند که رفیق خوب از برادر نزدیکتر است. حقیقتا رزمندگان در جبهه ها از برادر به هم نزدیکتر بودند و همین باعث می شد تا سختی ها برایشان قابل تحمل شود و با این شرایط در مقابل دشمنی که هجوم آورده بود و مناطق وسیعی از سرزمین های اسلامی ما را تصرف کرده بود با ایستادگی کنند.

وی تصریح کرد: بعد از این ایستادگی ها به تدریج وقتی که رزمنده ها خودشان را پیدا کردند و عملیات هایی را انجام دادند که یاد دارم در یک عملیات محدودی به نام عملیات سید صادق در دشت ذهاب که میخواستیم دشمن را از جایی به عقب برانیم، به اتفاق دیگر نیروهای گردان یک سپاه (زمانی که سپاه گردانی بود) در این عملیات حضور داشتم. در یک کانال که تا زانو در لجن فرو رفته بودیم دشمن ما را محاصره کرده بود و توانستیم به سختی ازکانال بیرون برویم ولی من و چند تا از بچه ها هنوز درون کانال بودم و با دشمن درگیر شده بودیم و دو تا تیر درون شکم من خورد. من به حالت دو زانو در لجن ها نشستم و یکی از بچه ها دست انداخت زیر کتف من و خواست که کمکم کند و تا لبه کانال من را کشید ولی عراقی ها یک تیر به بازویش زدند و من را رها کرد و من مجدد به کف کانال افتادم. خوشبختانه ما خیلی تلفات در این عملیات ها ندادیم ولی تجربه خوبی برای ما شد و باعث شد تا در عملیات بعدی در ارتفاعات سربه فلک کشیده بازی دراز بتوانیم پا به پای دیگر رزمندگان ارتفاعات بازی دراز را فتح کنیم.

منبع: کوله بار




ارسال نظرات
پر بیننده ها