دوست شهید بصیر

شهید بصیر می گفت که کار کردن برای خدا، صبر و تحمل زیاد می خواهد

وزری گفت: شهید بصیر همیشه می گفت كسي كه براي خدا كار مي كند بايد تحملش زیاد باشد؛ صبر و سكوت حاجي خيلي زياد بود و این گونه در مبارزات انقلابی نقش داشت.
کد خبر: ۸۸۹۸۱۲۵
|
۱۶ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۷:۳۶
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج، نور علی وزری دوست شهید حاج حسین بصیر  اظهار داشت: شناخت من با حاج بصیر به قبل از انقلاب بر می گر دد؛ گاهی که حرف از زیارت خانه خدا به میان می آمد، به ما می گفت: «رسم است که خانه خدا را برای زیارت هفت دور بچرخیم اما باید سعی کنیم که خانه خدا بالاي سرمان دور بزند.» يعني آنقدر به خدا نزديك باشیم كه وقتي به زیارت مي رويم، آن خانه دور سرمان هفت مرحله بچرخد و...
 
وی در ادامه به روحیه مبارزه طلبی حاجی در زمان قبل از انقلاب اشاره کرد: در آن زمان که در تظاهرات شركت مي كرديم، بعضي افراد به ما توهين می کردند. گاهی تحمل من از شنیدن این حرف ها کم می شد و به حاجی می گفتم. او می گفت: كسي كه براي خدا كار مي كند بايد تحملش زیاد باشد. صبر و سكوت حاجي خيلي زياد بود و این گونه در مبارزات انقلابی نقش داشت. او با این رفتارش ما را به ادامه مبارزه طلبی تشویق می کرد.
 
دوست شهید ادامه داد: او انساني بود كه تمام سختي ها را تحمل مي كرد. مثلاً اگر وی تمام روز را در زمين کشاورزی اش کار مي كرد، بعد از پایان کارش که ما را می دید، خستگی اش را فراموش می کرد. من تعجب مي كردم که با آن کار سنگین، خودش را با نشاط نشان می دهد.
وزری درباره ارادت حاجی به خانواده شهدا گفت: يك شب بعد از نماز مغرب و عشاء با حاجی به خانه یکی از خانواده های شهدای فریدونکنار رفتیم. پدر شهيد اصرار مي كرد كه شام منزلشان بمانيم و حاجي برای احترام قبول کرد. بعد از خوردن شام، به خانه شهيد فريدوني رفتیم. او یک بچه کوچکی داشت که حاجی با دیدنش، او را پشت خود سوار کرد و دور اتاق چرخاند و دلش را این گونه شاد کرد.  
 
وی ادامه داد: زماني كه پیکر حاج بصير را به بيمارستان يحيي نژاد بابل آوردند، برای دیدنش رفتیم. 20 دقيقه پيشش بوديم و همه حاجي را می بوسیدند. شب وقتی به خانه برگشتم، حاجي را در خواب ديدم. هر دو خندان به سوی هم می رفتیم. به او گفتم بيا جلوتر تا ببوسمت اما قبول نکرد. وقتی این خوابم را برای یکی از دوستانش تعریف کردم، گفت که همان شب خواب دیدم حاجي بصير سرش را بالاي سينه شما گذاشته و خوابیده است.
 
دوست شهید بصیر در پایان اضافه کرد:حاجی با یکی از دوستانش به خانه ما آمده بودند. از درخت خانه ام ليمو چيدم تا از آنها پذيرايي كنم. حاجي گفت: «من نمي خورم. این ها را  براي رزمنده ها در جبهه بفرستید.» همین شد که يك جعبه ليمو پر كردن و به جبهه براي رزمنده ها بردند.
ارسال نظرات