دوست و همرزم شهید حاج حسین بصیر :

نوحه سرای سالارشهیدان(ع)/می خواست با خدا معامله کند

دلپذیر گفت: شهید بصیر می گفت که اگر به جبهه نروم و سرپل فريدونكنار ناگهانی تصادف کردم و از دنیا رفتم، آيا این طور جان دادن ارزش دارد، یا معامله با خدا؟
کد خبر: ۸۹۰۷۸۰۰
|
۰۴ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۸:۱۷
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج، علي اكبر دلپذير دوست و همرزم شهید حاج حسین بصیر با اشاره به اینکه در همسایگی این شهید زندگی می کردند، اظهار داشت: قبل از انقلاب، در مغازه جوشكاري کار می کرد و من در همسایگی شان بودم. او مردي مومن و متدين بود. هميشه سفارش مي کرد سعی کنید در آمدتان حلال باشد. در زمان پیروزی انقلاب که جنگ افغانستان شروع شد، كه کرکره مغازه اش را پايين كشيد و گفتند: ديدار من و تو فرداي قيامت.
وی در ادامه به رابطه حاج بصیر با مردم فریدونکنار اشاره کرد: مردم این شهر عاشق دینداری و روحیه نشاط وشادابی حاجی بودند. او خالصانه در مراسم تشییع پیکر شهدای شهرمان حاضر می شد و اشک می ریخت. گاهی در این مراسم ها که سخنرانی می کردند، مردم را به دفاع از انقلاب و آرمان های امام خمینی(ره) دعوت می کردند و می گفتند: این درخت انقلاب نیاز به آبياري دارد و آن خون پاک من و شماست.
دلپذیر اضافه کرد: شهید بصیر زندگی ساده ای داشت. همسرش یکبار به او گفت که وقت ازدواج بچه هایمان فرا رسیده و دیگر به جبهه برنگرد. تو دين خود را به اين انقلاب ادا كردي و مقداري به فكر زندگي خودتان باش. حاجي در جواب همسرش گفت: من دیگر به جبهه نمی روم اما اگر سرپل فريدونكنار ناگهانی تصادف کردم و از دنیا رفتم، آيا این طور جان دادن ارزش دارد، یا معامله با خدا؟ هر کدام از راه ها را كه شما انتخاب كرديد من حرفي ندارم!
دوست شهید در ادامه افزود: حاجی مداح قابلی بود. شبی من هئیت عزاداری امام حسین(ع) در خانه ام برگزار کرده و اهالی شهرمان را دعوت کرده بودم. در این مراسم، حاجی با صدای زیبایش، برایمان دعای توسل خواند. بعد از آن برایمان مداحی کرد تا برای سالارشهیدان(ع) اشک بریزیم.
دلپذیر، درباه شنیدن خبر شهادت حاج حسین گفت: حاجی آخرین بار سال 66 به جبهه رفت تا در عملیات والفجر 10 در ماووت عراق شرکت کند. وظیفه من در آنجا، رساندن غذا به خط مقدم بود. روزی می خواستم غذا بار ماشین کنم که یکی از رزمنده ها گفت که با حاجي بصير خيلي رفيق بودي؟ گفتم: بله. او گفت که حاجی به شما خيلي علاقه داشت همه جا از تو صحبت مي كرد و حالا شهید شده است. وقتی این خبر را شنیدم، گویی کمرم شکست. با خود گفتم: خدايا حاج حسین همیشه طالب شهادت بود و بالاخره نصيبش شد.
همرزم شهید در پایان خاطر نشان کرد: آن روزها مدام به ياد حاجي بودم تا اینکه در خواب دیدمش. به او گفتم که چگونه شهید شدی؟ گفت که من و شهيد "ربيع نتاج" در سنگر نشسته بودیم كه خمپاره 60 به سنگر خورد و شهید شدیم. بعد از آن یک بار او را دیدم که در حال نوحه سرایی سالارشهیدان(ع) است.
شهيدانی مثل حاج بصير همیشه در یادمان هستند و فراموششان نمی کنیم.

 

ارسال نظرات