صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

سازمانها و وزارتخانه‌ها

محور مقاومت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

سازمان حفظ آثار

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

سازمان ورزش

فرهنگی و هنری

وزارت صمت

وزارت نفت

وزارت ارتباطات

وزارت دفاع

وزارت نیرو

وزارت آموزش و پرورش

وزارت جهاد کشاورزی

وزارت مسکن و شهرسازی

وزارت اقتصاد و دارایی

سازمان انرژی اتمی

سازمان آتش نشانی

بسیج صدا و سیما

صفحات داخلی

يکشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ - 02 June 2024
کتاب «با ملکوتیان» به همت بسیج جامعه پزشکی منتشر شده است و در آن زندگینامه شهید دکتر محمدرضا فتاحی گردآوری شده است.
کد خبر: ۸۵۷۷۶۸۵
|
۱۴ مهر ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۱
به گزارش خبرگزاری بسیج، دکتر محمدرضا فتاحی از شهدای دوران دفاع مقدس است که در آن دوران خدمات ارزنده‌ای را در جبهه‌های جنگ تحمیلی انجام داده است، بسیج جامعه پزشکی زندگینامه این پزشک شهید را در قالب کتابی با عنوان «با ملکوتیان ۱» منتشر کرده است.

زندگینامه شهید فتاحی
محمدرضا فتاحی در سال ۱۳۳۷ در روستای لر از توابع اسلام آباد غرب متولد شد. دوران کودکی را در کنار خانواده در روستا گذراند. در مدرسه چند نفری زرنگ‌تر از او بودند اما با درس خواندن زیاد در سال ۵۶ در رشته پزشکی دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد.

در دانشگاه در مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی شرکت می‌کرد و به دلیل خط خوبی که داشت برای راهپیمایی‌ها پارچه نویسی می‌کرد و در دانشگاه مقاله‌های آتشین می‌نوشت.

در سال ۵۸ با شهناز رشیدی آشنا شد. شهناز نوارهای امام خمینی (ره) را گوش می‌داد و آن‌ها را پنهانی روی کاغذ می‌نوشت و همراه دوستانش به خانه‌های مردم می‌انداخت وحتی یک بار شهربانی او را بازداشت کرد. اما رضا و شهناز در مهر ۵۸ با یکدیگر ازدواج کردند.

در بهار همین سال که دانشگاه‌ها به تعطیلی کشیده شده بود تا قدری اوضاع ارام شود. تا فاصله بازگشایی دانشگاه‌ها رضا در اسلام آباد منشا خدمات فراوانی شد و همراه گروه امداد جهادسازندگی به روستاهای دور می‌رفت و برای بیماران دارو می‌برد و در تاسیس نهضت سواد آموزی آنجا نقش به سزایی داشت.

با آغاز جنگ تحمیلی به همراه درس خواندن در جبهه‌ها نیز حضور داشت و به امداد مجروحان می‌پرداخت. در سال ۶۵ فارغ التحصیل شد. بلافاصله مسئولیت بیمارستان امام خمینی (ره) ایلام را که یکسره زیر آتش هواپیماهای عراق بود را به عهده گرفت و در طول ۲ سال خدمت صادقانه آن مرکز درمانی را متحول کرد.

در سال ۶۵ رضا در آزمون تخصصی جراحی پذیرفته شد اما برای ثبت نام به مشهد نرفت تا در کنار کارکنان به رزمندگان مجروح یاری برساند، در سال ۶۶ رضا ۲۹ سال داشت و داری یک دختر و دو پسر شده بود و در دی ماه‌‌ همان سال برای امدادرسانی به مجروحان با هلی کوپ‌تر عازم خاک کردستان عراق شد و در طول مسیر هلی کوپ‌تر بر اثر تیراندازی تیربارهای دشمن به صخره‌ها اصابت و سقوط کرد و رضا به شهادت رسید.

قسمتی از کتاب «با ملکوتیان ۱»

چاله امداد
به جزیره که رسیدند از زمین و هوا آتش می‌ریخت؛ سریع خودشان را توی چاله‌ای لب آب انداختند؛ رزمنده‌ای که سینه خیز و کشان کشان می‌خواست خودش را به یکی از سنگر‌ها برساند داد زد:

خسته نباشی اخوی.

همین چاله‌ای که توش هستین سوله امداد ماست! مجروح‌ها را بذارین کنار چاله و خودتون از همون تو مداواشون کنین!

دست و سر و گردنشان بیرون چاله بود و به سختی پانسمان مجروحین را انجام دادند.

موج انفجار رزمنده‌ای را گرفت. رضا تا آمد بتادین روی شکاف سرش بریزد با دست محکم توی صورت رضا کوبید و داد و فریاد کرد بعد هم پا شد و شروع به دویدن کرد.

رضا از چاله بیرون پرید حسین هم پشتش به هر زحمتی بود مجروح را سر جایش برگرداندند.

بهش آرام بخش قوی تزریق کردند و سرش را بستند و تا صبح زخمی پشت زخمی آوردند.
ارسال نظرات