صفحه نخست

استان ها

اقشار و معاونت‌ها

سازمانها و وزارتخانه‌ها

محور مقاومت

اقتصاد مقاومتی

روابط بین الملل

ورزشکاران

فیلم و نماهنگ

عکس

آذربایجان شرقی

آذربایجان غربی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

کهگیلویه و بویراحمد

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

جامعه زنان

راهیان نور

جامعه پزشکی

اجتماعی

دانشجویی

مهندسین صنعت

اصناف

مداحان

سازمان حفظ آثار

کارگری

عشایری

پیشکسوتان

دانش آموزي

مهندسین عمران

فرهنگیان

اساتيد

مهندسين کشاورزی

حقوقدانان

طلاب و روحانيون

بنیاد فرهنگی روایت

علمي، پژوهشي و فناوري

بسیج رسانه

كارمندان

مساجد و محلات

بنیاد تعاون

باشگاه خبرنگاران

باشگاه آذربایجان شرقی

باشگاه آذربایجان غربی

باشگاه اردبیل

باشگاه اصفهان

باشگاه البرز

باشگاه ایلام

باشگاه بوشهر

باشگاه تهران

باشگاه تهران بزرگ

باشگاه چهارمحال و بختیاری

باشگاه خراسان جنوبی

باشگاه خراسان رضوی

باشگاه خراسان شمالی

باشگاه خوزستان

باشگاه زنجان

باشگاه سمنان

باشگاه سیستان و بلوچستان

باشگاه فارس

باشگاه قزوین

باشگاه کردستان

باشگاه قم

باشگاه کرمان

باشگاه کرمانشاه

باشگاه کهگیلویه و بویراحمد

باشگاه گلستان

باشگاه گیلان

باشگاه لرستان

باشگاه مازندران

باشگاه مرکزی

باشگاه هرمزگان

باشگاه همدان

باشگاه یزد

رزمایش اقتدار عاشورایی

هنرمندان

سازندگی

سازمان ورزش

فرهنگی و هنری

وزارت صمت

وزارت نفت

وزارت ارتباطات

وزارت دفاع

وزارت نیرو

وزارت آموزش و پرورش

وزارت جهاد کشاورزی

وزارت مسکن و شهرسازی

وزارت اقتصاد و دارایی

سازمان انرژی اتمی

سازمان آتش نشانی

بسیج صدا و سیما

صفحات داخلی

دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳ - 03 June 2024
‌می‌گفت: «حالا شما امر کن، ما انجام می‌دیم.» من خجالت می‌کشیدم. خجالت می‌کشیدم که موقع راه رفتن پشت سرم بیاید تا کفش‌هایم را جفت کند. طعنه‌های دیگران را شنیده بودم که می‌گفتند...
کد خبر: ۹۱۸۵۱۹۶
|
۰۱ آبان ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۷
به گزارش خبرگزاری بسیج، سبک زندگی شهدا و رزمندگان دفاع مقدس، همواره الگوی مناسبی برای نسل‌های آتی است. دقت در زندگی انسان‌های جنگ نکات آموزنده‌ای را پیش رویمان قرار می‌دهد. ما که عادت کرده‌ایم یک رزمنده را همیشه در قالب جبهه ببینیم، به‌حتم وقتی با کتابی تحت عنوان «همسرداری سرداران شهید» روبه‌رو شویم متعجب خواهیم شد. با هم نگاهی به داشته‌های این کتاب ارزشمند می‌اندازیم.

همسرداری سرداران شهید کتابی کم‌حجم (کمتر از ۱۰۰ صفحه) است که توسط انتشارات قدر ولایت منتشر شده است. نویسنده مشخصی ندارد و با تلاش جمعی پدید آمده است.

از آنجایی که نویسندگان اثر رسالت خود را الگوبرداری نسل جوان از سبک زندگی اسلامی ایرانی شهدا می‌دانند، لذا در ابتدای کتاب، نامه حضرت امام به همسرشان که در ایام جوانی نوشته شده است را به عنوان نمونه‌ای از سبک همسرداری پیشوا و مقتدای شهیدان آورده‌اند: «تصدقت شوم، الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیزم و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است...»

کتاب پنج فصل کلی دارد که هر فصل شامل چند روایت از سرداران شهیدی، چون دکتر چمران، محمد ابراهیم همت، ولی‌الله چراغچی، اسماعیل دقایقی، عباس بابایی و... می‌شود. نام فصول همگی پسوند گل دارند که تشبیهی از همسران شهدا است؛ نوازش گل، دستگیری از گل، دلجویی از گل، هرس گل و وداع با گل. در هر فصل نیز بنا به عنوان آن، روایتی مرتبط آورده می‌شود. به عنوان مثال در فصل دلجویی از گل، با اختلافاتی که در زندگی خانوادگی شهدا مثل تمامی زوج‌ها رخ می‌دهد آشنا می‌شویم؛ اختلافاتی که در آن نیز سرداران شهید بلندنظری خود را نشان می‌دهند.

در همین فصل از قول خانم معصومه همراهی همسر شهید اسماعیل دقایقی می‌خوانیم: یک بار سر یک مسئله‌ای با هم به توافق نرسیدیم. هرکدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد. معمولاً صورت بشاشی داشت، ولی اخم توی صورتش افتاد و لحن مختصر تندی به خود گرفت. از خانه بیرون رفت. شب که برگشت، دوباره همانطور با روحیه باز و لبخند آمد. به من گفت: «بابت امروز صبح معذرت می‌خواهم.»

سایر فصول کتاب نیز به فراخور عنوان و موضوع روایت‌های مرتبط آورده می‌شود. در این میان روایت‌های غاده جابر همسر شهید چمران مطالب جالبی در خود دارد. غاده که از یک خانواده مرفه بود در ازدواج با چمران دیگر آن امکانات سابق را نداشت ولی روح بلند دکتر و قولی که به مادر غاده داده بود، باعث شد تا وی در زندگی با چمران هیچ کمبودی احساس نکند و نهایتاً شهید چمران را با چنین جملاتی به تصویر بکشد: «مصطفی سعه‌ای دارد که می‌تواند همه عالم را در وجود خودش جا بدهد و همه سختی‌های زندگی مشترکمان در مدرسه جبل عامل را.»

در پایان با هم بخشی از کتاب را که روایتی از همسر شهید چراغچی است، می‌خوانیم: «خانه که می‌آمد به من مهلت تکان خوردن نمی‌داد. همه کارها را خودش انجام می‌داد. اما نگاهش که می‌کردم، می‌دیدم خسته است. می‌گفتم: «تازه اومدی استراحت کن.»

قبول نمی‌کرد، می‌خندید و می‌گفت: «وقتی من نیستم تو خیلی سختی می‌کشی. اما حالا که اومدم دیگه سختی‌ها تموم شد.» بعد بادی به غبغب می‌انداخت و می‌گفت: «حالا شما امر کن، ما انجام می‌دیم.» من خجالت می‌کشیدم. خجالت می‌کشیدم که موقع راه رفتن پشت سرم بیاید تا کفش‌هایم را جفت کند. طعنه‌های دیگران را شنیده بودم که می‌گفتند آقا ولی‌الله کفش‌های این جوجه را برایش جفت می‌کند.

آخر ظاهرش خیلی خشن به نظر می‌آمد. باورشان نمی‌شد. باور نمی‌کردند که خودش اصرار دارد کارهای من را انجام بدهد. آشپزخانه ما خیلی کوچک بود و آقا ولی خیلی درشت... تقریباً هر بار که به آشپزخانه می‌رفت تا کمک کند، صدای شکستن ظرف از آشپزخانه می‌آمد!»

 

 

منبع: روزنامه جوان

ارسال نظرات