خبرهای داغ:
به بهانه عروج بسیجی فداکار و خادم الشهید، حاج کرمعلی قربانی؛

«اوستا کَرَم» قزوینی ها، مرد جهاد و کارزار و عمل بود

«اوستا کَرَم» مرد جهاد و کارزار و عمل بود. مثل رودی که در جریان است، جریان داشت. عاشق هیئت بود و سینه سوخته سیدالشهدا. آدم ماندن پای قول و قرار و عهد و پیمان بود.
کد خبر: ۹۴۳۶۲۹۷
|
۱۰ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۸:۵۸

شانزده سالم بود که دیدمش. مردی با اندامی تنومند و قومی و صدایی مردانه و من با حیرت محو حرکات و صحبت هایش بودم. «اوستا کَرَم» را می گویم. حاج کرمعلی قربانی که برای ما هیئتی ها، «اوستا کَرَم» و بزرگ و مرشد و پیر هیئت بود.

هر چه بزرگتر می شدم ارتباطم با اوستا بیشتر و عمیق تر می شد اما هر بار که دیدمش، دیدارش برایم تازگی داشت.

«اوستا کَرَم» مرد کارزار و عمل بود. مثل رودی که در جریان است، جریان داشت. عاشق هیئت بود و سینه سوخته سیدالشهدا. آدم ماندن بود. پای قول و قرار و عهد و پیمان بود.

«اوستا کَرَم» از آن مردهایی بود که به معنای واقعی مرد بود. از آن مردهایی که حرفش، سند بود. شوخ طبع و مهربان بود. اوستا، بسیجی بود و پای بسیجی بودنش جان می داد. اخلاق خوش و مردانه اوستا باعث شده بود که فرماندهی تراز انقلاب باشد. فرماندهی محبوب برای بسیجیان حوزه اش. کوچک و بزرگ و پیر و جوان نداشت. اوستا برای همه «پدر» و «دلسوز» بود.

غمخوار بود و رفیقِ رفقایش. سنگ صبور بود. اما من همیشه فکر میکنم که «اوستا کَرَم» هرچقدر که سنگ صبورتر بود، تنهاتر بود. از خط و خطوط پیشانیش می شد فهمید که مرد روزهای سخت و جنگ بوده، مرد روزهای رزم و همرزم برادر شهیدش.

یاد روزهای هیئت افتادم. روزهایی که پیر و مرشد ما هیئتی ها، بالای مجلس می نشست و شروع به سخن می کرد. یک هیئت بود و یک اوستا که حرف های شیرینش، بچه های هیئت را از کوچک و بزرگ، با اشتیاق پای این جمع می نشاند.

بیماری سالها بود که امانش را بریده بود اما شکایتی نداشت. هفته ها بود که این بیماری حاج کرم را روی تخت بیمارستان اسیر کرده بود و نفس بچه های هیئت همراه با نفس های «اوستا کَرَم» به شماره افتاده بود. اما اینبار گویا با دفعه های قبل فرق داشت. «رفتنی» که دیگر «آمدن» نداشت.

دارم به این فکر می کنم حالا که «اوستا کَرَم» بار سفر را بسته، این حجم بزرگ نبودن را چطور تحمل نه، باور کنیم...

«اوستا کَرَم» خادم الشهید و خادم الحسین(ع) بود. برای ما شهید زنده بود. نمی دانم چرا این جملات مدام در ذهنم می چرخد و می گردد و مدام تکرار می شود که سفیر عشق شهید است و ارباب عشق حسین(ع) و وادی عشاق کربلا...
جایی که ارباب عشق سر به باد می‌دهد تا اسرار عشاق را بازگو کند، برای عشاق راهی جز از کربلا گذشتن نیست... آنان وارد رهنورد راه مقدسی شدند که پاداش آن، جاودانگی و بقا بوده و هست.

روحت شاد «اوستا کَرَم».

نگارنده:علی محمدپور

ارسال نظرات
پر بیننده ها